بر روی کاغذ سفید با قلبی از محبت سرشار
خواستم واژه ای بنویسم که بماند در ذهنت یادگار
هرچه فکر کردم چه باید نوشت و این ورق راکرد سیاه
واژه ای به ذهنم خطور نکرد جز اینکه دوستت دارم بسیار
گرچه سخت است دوری ولی می دانم این را
که می کنمت هر روز یاد ، آن هم بطور کرار
دلم به دلت گره خورده که نمی توان کردش باز
گره اش را با مهربانی کردی کور ای سالار
دستان گرمت را همواره باید فشرد با احساس
چون دستـانت گرمــایی دارنـد فــرار
لبان سرخت را باید بوسید از دور
این کار را باید کرد هر روز تکرار
واژه ها در برابر خوبیهایت کم است
بگذار تمامش کنم همین جا با اصرار
فقط بگویم یک کلام ندای قلبم را
که دوستت دارم، دوستت دارم بسیار بسیار …